وقت خداحافظی با پارادایم جریان غربگرا
سیاسی: «تغییر پارادایم» در نقطه ای که جریان غربگرا پیشنهاد کرده بود، نه تنها مفید نیست، بلکه بشکل وارونه باید در مورد خود این جریان اعمال شود. حال پارادایم وابستگی به غرب، بیشتر از پیش بی اعتبار شده است.
مسعود اکبری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
۱- حمله اخیر رژیم صهیونیستی به یک ساختمان در دوحه قطر و حمایت آشکار آمریکا از این اقدام، بار دیگر واقعیت هایی را آشکار کرد که در لفافه امید به «تعامل با غرب» پوشیده شده بود. در صورتیکه قطر یکی از نزدیک ترین شرکای نظامی، امنیتی و اقتصادی آمریکا در منطقه بشمار می رود و میزبان بزرگ ترین پایگاه نظامی این کشور در غرب آسیاست، باز هم نتوانست از تعرض مستقیم متحد راهبردی آمریکا یعنی اسرائیل در امان بماند. این اتفاق به وضوح نشان داده است که وفاداری به غرب، نه تنها مصونیت آور نیست، بلکه در بسیاری مواقع، راه را برای اعمال سلطه و نقض حاکمیت بیشتر هموار می کند.
۲- ماجرا اما فقط به قطر ختم نمی گردد. از افغانستانِ تحت حمایت ناتو تا اوکراینِ غرب زده، شواهدی انکارناپذیر وجود دارد که نشان داده است زمان تغییر پارادایم، نه آن گونه که جریان غربگرا در ایران مدعی بود، بلکه دقیقاً برای خود این جریان فرا رسیده است. حال پرسش اساسی این نیست که ایران باید به سمت غرب بچرخد یا نه، بلکه باید پرسید آیا غرب اساساً شریک قابل اعتمادی هست یا نه؟ و تجربه های اخیر چه پاسخی برای این سؤال دارند؟
۳- مدتی پیش تعدادی از چهره های سیاسی و رسانه ای وابسته به جریان غربگرا در ایران، اطلاعیه ای با عنوان «وقت تغییر پارادایم» منتشر نمودند. ذیل این بیانیه و موضعگیری های بعدی فعالین و رسانه های این طیف، آنان خواهان عبور از سیاستهای فعلی حاکمیت در ایران شده و پیشنهاد بازگشت به مذاکره جامع با آمریکا و غرب و پذیرش نظم مورد نظر واشنگتن را مطرح نمودند. از نگاه این طیف، تعامل با غرب کلید حل مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران است.
اما تجربه های تاریخی، خلاف این ادعا را ثابت می کند. از دولت مدعی اصلاحات و مذاکرات سعدآباد گرفته تا امضاء و اجرای برجام در دولت مدعی اعتدال، هر بار که ایران قدمی در راستای نزدیک شدن به غرب برداشت، با زیاده خواهی های بیشتر، فشارهای اقتصادی مضاعف و تحقیر سیاسی مواجه گردید.
جریان غربگرا با به کارگیری رسانه های گوناگون سال ها کوشش کرد تا نوعی دوگانه «عقلانیت- ماجراجویی» بسازد و بر مبنای آن، هر نوع استقلال طلبی، مقاومت و تقابل با غرب را محصولی از احساسات گرایی و بی منطقی جلوه دهد. در مقابل، مذاکره با هدف امتیازدهی و تعامل یکطرفه با غرب را نشانه ای از پختگی، واقع بینی و توسعه خواهی معرفی نمود.
این پروژه روانی – رسانه ای، بااینکه در مقاطعی موفق شد بخش اندک وکم شماری از افکار عمومی را متقاعد کند، اما تحولاتی که بعد از آن رقم خورد، بشدت بنیان های این پروژه را سست کرد. حال افکار عمومی می پرسد: چرا غرب به کشورهای «مطیع و دوست» خود نیز رحم نمی کند؟ و چرا دست کم در ده سال گذشته، هیچ نمونه موفقی از تعامل یکسویه با غرب، امنیت، توسعه یا پیشرفت به بار نیاورده است؟
۴- واقعیت اینست که حمله اسرائیل به ساختمان محل استقرار سران حماس در قطر، فقط یک رویداد نظامی نیست. این حمله، نمادی از پارادایم رفتاری آمریکا و اسرائیل است. رژیمی که سال هاست با حمایت های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا در منطقه به جنایت، تروریسم و نسل کُشی مشغول می باشد، این دفعه حتی به کشوری مانند قطر رحم نکرد؛ کشوری که میلیاردها دلار در صنایع آمریکایی سرمایه گزاری نموده، روابط استراتژیک با ناتو دارد و نقش واسطه در مذاکرات آمریکا با طالبان، ایران، حماس و حزب الله را بازی کرده است.
این حمله نه تنها بدون محکومیت آمریکا انجام شد، بلکه گزارش ها و مستنداتی از هماهنگی اطلاعاتی میان دو طرف نیز وجود دارد. براستی، قطر از نگاه اسرائیل و آمریکا، نه یک متحد برابر، بلکه ابزاری در جغرافیای قدرت است و هرگاه لازم باشد، مصرف می شود.
۵- جریان غربگرا در ایران معمولا از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به عنوان الگوی تعامل موفق با غرب یاد می کند.
این در صورتی است که به عنوان نمونه، مصر که با بحران اقتصادی دست وپنجه نرم می کند و به رغم ده ها میلیارد دلار کمک خارجی، بازهم ناتوان از اداره معیشت شهروندان است، نمونه ای دیگر از مصرف کنندگان مدل غربی است که در بزنگاه ها تنها می مانند.
در یک نمونه دیگر، عربستان با چالش های مالی بی سابقه ای روبرو است. مدتی پیش وزارت دارایی این کشور گزارش داده بدهی عمومی تا پایان سه ماه اول ۲۰۲۵ به بیشتر از ۱.۱ تریلیون ریال سعودی (۲۹۰ میلیارد دلار) رسیده است، رشدی ۱۵ درصدی نسبت به سال قبل. این افزایش در حالی رخ می دهد که درآمدهای نفتی- که بیشتر از ۷۰ درصد بودجه دولت را تشکیل می دهد- تحت فشار کاهش قیمت جهانی نفت و سیاستهای اوپک پلاس برای محدود کردن تولید قرار دارد.
شاخص نفت برنت در سال ۲۰۲۴ به طور متوسط ۸۰ دلار در هر بشکه بود، در صورتیکه صندوق بین المللی پول قیمت ۹۱ دلار را برای تعادل بودجه عربستان و تا ۱۰۸ دلار را برای تامین مالی پروژه های داخلی، همچون شهر هوشمند نئوم و نمایشگاه جهانی ۲۰۳۰ ضروری می داند.
۶- سقوط کابل و ترک ناگهانی افغانستان توسط نیروهای آمریکایی نیز، به شکلی نماد فروپاشی اعتماد به غرب بود. کشوری که دو دهه میزبان ناتو بود، در کمتر از یک هفته به دست طالبان سقوط کرد. در اکراین نیز، غربی ها با وعده های بزرگ حمایت، این کشور را به دام جنگی تمام عیار کشاندند و امروز، با کاهش حمایت نظامی و تعلل در ارائه کمک های مالی، در عمل کی یف را در بلاتکلیفی رها کرده اند.
در هر دو مورد، نتیجه غایی برای مردم، ویرانی، مرگ، مهاجرت، فقر و آشوب بود. آیا چنین سرنوشتی، الگویی برای آینده ایران است؟!
۷- بااینکه جریان غربگرا همیشه کوشیده تا برجام را نقطه عطفی در روابط ایران و غرب ارائه کند، اما این توافق به نماد «خسارت محض برای ایران» تبدیل شد. توافقی که آمریکا بدون هیچ هزینه ای از آن خارج شد و اروپایی ها با سیاست وقت کشی، تعهدات خودرا در عمل کنار گذاشتند. نتیجه آن شد که با وجود محدودیت گسترده در صنعت هسته ای، تحریم ها دو برابر شد.
و اما در مقابل، تجربه مقاومت در مقابل زورگویی و سلطه، توانست دستاوردهایی واقعی ایجاد کند؛ از توسعه صنایع دفاعی و موشکی گرفته تا نفوذ منطقه ای و تقویت محور مقاومت. امروز، رژیم صهیونیستی بیشتر از همیشه در معرض تهدید است، و این نه از مسیر دیپلماسی التماسی، بلکه از مسیر بازدارندگی فعال حاصل شده است.
۸- باتوجه به شواهد فوق، جریان غربگرا در ایران باید در گفتمان خود بازبینی کند. این جریان که زمانی خودرا عقلانیت محور، توسعه خواه و عمل گرا معرفی می کرد، حال باید پاسخ دهد که تعاملات ایده آل اش با غرب، چه سرنوشتی در قطر، اوکراین، افغانستان یا مصر رقم زده است؟
زمان آن رسیده که فعالین و رسانه های جریان غربگرا، از تکرار نسخه های شکست خورده دست بردارند و قبول کنند که امنیت، پیشرفت و عزت، در گرو حفظ استقلال، مقاومت هوشمند و چندجانبه گرایی در سیاست خارجی است.
۹- تحولات جهانی نشان داده است که دوران نظام تک قطبی به انتها رسیده است. قدرت هایی مانند ایران، هند، چین و روسیه و حتی برخی کشورهای آمریکای لاتین، درحال شکل دادن به نظمی چندقطبی هستند. در این شرایط، ایران می تواند با اتکا به توان داخلی، حفظ استقلال و تعاملات متوازن با شرق، توسعه روابط با همسایگان و تقویت نقش منطقه ای کشور، جایگاهی کلیدی در آینده جهان بیابد.
جریان غربگرا اگر واقعا به منافع ملی ایران می اندیشد، باید این فرصت را دریابد و از وابستگی روانی و سیاسی به غرب فاصله بگیرد.
۱۰- همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، آن چه امروز در قطر، افغانستان، اکراین و حتی اروپا می گذرد، پاسخی روشن به پرسش بنیادی درباره ی اعتماد به غرب است. ایران نمی تواند آینده خودرا به نظم جهانی ای گره بزند که حتی متحدانش را قربانی می کند. حالا، زمان تغییر پارادایم، نه برای جمهوری اسلامی، بلکه برای جریان غربگرا فرا رسیده است؛ جریانی که باید یا متحول شود، یا از صحنه تحلیل و تصمیم سازی کنار رود.
به عبارت دیگر، «تغییر پارادایم» در نقطه ای که جریان غربگرا پیشنهاد کرده بود، نه تنها مفید نیست، بلکه بشکل وارونه باید در مورد خود این جریان اعمال شود. حال پارادایم وابستگی به غرب، بیشتر از پیش بی اعتبار شده است؛ هم در سطح ایدئولوژیک، هم در سطح اقتصادی و هم در سطح اعتماد عمومی.
اکنون، زمان آن است که گفتمان استقلال محور، متکی بر عزت ملی، مقاومت هوشمند و تعاملات چندجانبه، به گفتمان غالب در مدیریت کشور تبدیل گردد و آن هایی که سال ها کشور را با وعده های غربگرایانه، معطل و گرفتار خسران کردند، در مقابل ملت و تاریخ پاسخگو باشند.
به اجمال، در صورتی که قطر یکی از نزدیک ترین شرکای نظامی، امنیتی و اقتصادی آمریکا در منطقه به حساب می آید و میزبان بزرگ ترین پایگاه نظامی این کشور در غرب آسیاست، باز هم نتوانست از تعرض مستقیم متحد راهبردی آمریکا یعنی اسرائیل در امان بماند. این افزایش در حالی رخ می دهد که درآمدهای نفتی- که بیش از ۷۰ درصد بودجه دولت را تشکیل می دهد- تحت فشار کاهش قیمت جهانی نفت و سیاست های اوپک پلاس برای محدود کردن تولید قرار دارد. حالا، زمان تغییر پارادایم، نه برای جمهوری اسلامی، بلکه برای جریان غربگرا فرا رسیده است؛ جریانی که باید یا متحول شود، یا از صحنه تحلیل و تصمیم سازی کنار رود.
به عبارت دیگر، تغییر پارادایم در نقطه ای که جریان غربگرا پیشنهاد کرده بود، نه فقط مفید نیست، بلکه بشکل وارونه باید در مورد خود این جریان اعمال شود.
منبع: 30r30.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب