فیرحی كه بود و چرا این روزها همه از او می گویند؟

فیرحی كه بود و چرا این روزها همه از او می گویند؟

به گزارش سیاسی در فراز چهارم نماز میت، امام جماعت و به تبعیت از او اقتدا كنندگان، بعد از تقاضای غفران برای درگذشته، جمله ای را می گویند شاید برای گناهكاران آخرین روزنه امید و برای پاكان، تصدیق نهایی باشد: اللّهمّ انّا لا نعلم منه الاّ خیرا. خدایا بدان كه ما از او جز نیكی ندیدیم.



در تمام ساعت هایی که از خبر تلخ درگذشت داوود فیرحی - استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران - گذشته، این جمله ناخودآگاه و در بین تمام کسانی که تا حالا حتی یک دفعه او را دیده اند در حال تکرار است؛ اتفاقی که بیش از هر زمان دیگری این سوال را به وجود می آورد که فیرحی که بود و استاد یک رشته تخصصی در یکی از دانشکده های دانشگاه تهران چه کاری می تواند انجام دهد که به چنین جایگاهی برسد؟

از سال ۱۲۸۵ و همزمان با پیروزی انقلاب مشروطه و امضای حکم تاسیس مجلس از طرف مظفرالدین شاه، تلاقی و درگیری سه نهاد مهم تاریخی در ایران، وارد عصری جدید شد. نهاد نخست، استبداد شاهی بود که در تاریخ چند هزار ساله کشور، همیشه و با چهره های متفاوت، حیات خودرا حفظ نموده بود، دوم نهاد روحانیت شیعه که بطور خاص از دوره صفویان، بدون محدودیت و تقیه، حضور خودرا در شئون مختلف زندگی مردم ایران ادامه می داد و ضلع سوم و تازه ترین عضو وارد شده، جریان های روشنفکری و متاثر از فضای غرب بودند که شاید بتوان اولین نشانه های حیاتشان را به دوران ولایت عهدی عباس میرزا در تبریز نسبت داد و در تهران تاسیس دارالفنون و کوشش برای تحصیل علوم غربی را تداوم بخش حیات آنها دانست.

انقلاب مشروطه، محل تلاقی این سه ضلع از جامعه ایرانی بود. روشنفکران با استفاده از نظریات غربی و شناخت ابتدایی که از تاریخ کشورهای رو به توسعه پیدا کرده بودند از لزوم مشروطه شدن سلطنت در ایران گفتند و با پیروزی در گام نخست، شاه بیمار قاجار را مجبور کردند حکم به محدودشدن بعضی از قدرت های خود بدهد. در این بین اما جامعه مسلمان ایران که تحت تاثیر روحانیون سرشناس بود، با یک ابهام و سوال جدی مواجه شد: «اگر بناست قانون اساسی مشروطه برمبنای آنچه که در کشورهای غربی نوشته شده، تدوین و تصویب شود، احکام اسلام در کجای این معادله قرار خواهد گرفت؟» به عبارت دیگر، اگر مجلس مشروطه قانونی را تصویب کرد که این قانون در تضاد با احکام اسلامی بود، حکم نهایی را چه کسی خواهد داد؟ در چنین بستری بود که سرانجام اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، معروف به «اصل طراز» به تصویب رسید و در قالب آن بنا شد هیئتی پنج نفره از علمای شیعه، وظیفه نظارت بر قوانین مجلس را پیدا کنند.

هرچند به نظر می رسید با اضافه شدن این متمم، لااقل اختلاف نظرها میان علما و نمایندگان مجلس به چاره ای نهایی رسیده اما در عمل مشخص شد پیداکردن پاسخ بعضی از سوالات در عرصه عمل، به بحث ها و گمانه زنی های فراوان احتیاج دارد؛ بحث هایی که در همان دوران، دو قطب متفاوت در بین روحانیت شیعه به وجود آورد. یک سوی ماجرا علامه نایینی قرار داشت که از پیوند دموکراسی و اسلام سخن می گفت و در خیلی از مراحل انقلاب مشروطه با انقلابیون هم نظر ماند و در طرف دیگر، شیخ فضل الله نوری ایستاده بود که برخی اصول به تصویب رسیده در قانون اساسی مشروطه را بدعت در دین اسلام و غیرقابل مذاکره تلقی می کرد. محل ورود داوود فیرحی به مباحث اندیشه سیاسی و تاریخ سیاسی ایران، همین نقطه بود؛ جایی که با وجود گذشت بیش از ۱۰۰ سال، هنوز پاسخ خیلی از سوال ها نامشخص است و اختلاف چه میان روحانیون و چه میان روحانیون و روشنفکران ادامه دارد.

داوود فیرحی از هر نظر مناسب ترین فرد برای کنکاش در این مساله و کوشش برای پیداکردن چاره ای جدید در این مباحث بود. فیرحی در سنین جوانی با درک این مساله مهم که برای کنکاش در این مباحث تاریخی راهی جز شناخت همزمان از هر دو حوزه علوم انسانی غربی و علوم حوزوی وجود ندارد، از شروع دهه ۶۰ و در شرایطی که تنها ۱۸ سال داشت، وارد حوزه علمیه زنجان شد و بعد از آن با کوچ به حوزه علمیه قم، تا سال ۸۰، دروس حوزه را تا سطح خارج ادامه داد. این پشتوانه قدرتمند به فیرحی امکان آنرا داد با مداقه در آثار حوزوی و متون دست اول اسلامی، شناختی کامل از این مباحث پیدا کند.

استاد فقید اندیشه سیاسی ایران و اسلام، به خوبی درک کرد که صرف شناخت از مباحث حوزوی، برای پاسخ دادن به سوالات روز سپهر سیاسی ایران کافی نیست و بدین جهت همزمان با دروس حوزوی، تحصیلات خود در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران را شروع کرد. فیرحی از سال ۶۶ تا ۷۸ دانشجوی دانشگاه تهران بود و در کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری از این دانشگاه فارغ التحصیل شد تا به یکی از معدود کسانی در محیط دانشگاهی ایران تبدیل گردد که شناختی همزمان از علوم سیاسی مدرن و علوم حوزوی داشت؛ شناختی که به تصریح تمام اساتیدش در سطح کمال، رشد کرده بود.

فیرحی معتقد بود فقه در تاریخ ایران، مبنایی بسیار مهم برای قانون گذاری و تبیین امور مردم و جامعه بوده و اگر بناست امروز چاره ای برای پیدا کردن سوالات اندیشه سیاسی ایران باشد، باید به فقه بازگشت و اصول موجود در آنرا به بررسی گذاشت. در چنین فضایی بود که اولین کتاب فیرحی که تز دکتری او بود با نام «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» منتشر شد؛ کتابی که هر چند اولین اثر یک محقق تازه متولدشده در فضای آکادمیک ایران بود اما نشان از آن داشت که فردی قدرتمند پا به این عرصه گذاشته است.

فیرحی جزء معدود افرادی بود که در فضای سیاسی ایران، پروژه فکری مشخصی داشت. او به «ایران» می اندیشید اما بر خلاف خیلی از منادیان پروژه فکری ایران، به هیچ حزب، گروه یا نحله فکری خاصی تعلق نداشت. خاص بودن کار فیرحی نیز از دل همین عدم تعلق بیرون می آید. فیرحی معتقد بود فقه، مهم ترین دانش بیرون آمده از دل فرهنگ و سنت ایران در سده های گذشته بوده است و از دل فقه باید راهکارهای جدید را بیرون آورد.

نگاه تاریخی فیرحی به مدرنیته در غرب نیز به جمع بندی می رسید که موید فرضیه اصلی او بود. فیرحی می گفت دنیای توسعه یافته امروز غرب، در جایی حرکت خود در راه تجدد را شروع کرد که گفت و گو میان سنت مسیحی و ادبیات جدید شکل گرفت. از نظر او، جان لاک، متفکر انگلیسی که بسیاری او را پدر لیبرالیسم می دانند، نه از دعوا با کلیسا که در گفت و گو با کلیسا به راهکارهای جدید رسید و بدین سان دنیای مدرن را نه در ضدیت با مسیحیت که باید آنرا نتیجه تفکر عمیق در مسیحیت و بیرون کشیدن مقدمات دموکراتیک از دل ادبیات مسیحی دانست. فیرحی معتقد بود از دل فقه نیز می توان به تزهای جدیدی رسید که در نتیجه آن سوالات بی پاسخ در دهه های اخیر، جوابی قابل اتکا پیدا خواهند کرد.

فیرحی با در نظر گرفتن این فرضیه کلان به سراغ طرح خود رفت و در سالهای بعد کتاب هایی که نوشت و پژوهش هایی که رهبری کرد با نیم نگاهی به همین طرح کلی تدوین شدند. «فقه و سیاست در ایران معاصر»، «فقه سیاسی و فقه مشروطه» و «فقه و حکمرانی حزبی»، قسمتی از کتاب هایی است که وی در سالهای گذشته روی آنها کار کرد.

او ارادت خاصی به میرزای نایینی داشت و معتقد بود کنکاش در اندیشه او می تواند به پیداکردن پاسخ جدید در حوزه فقه سیاسی کمک نماید. کتاب باارزش «آستانه تجدد در شرح تنبیه الامه و تنزیه المله علامه نایینی» که جزء آخرین کارهای فیرحی بود، بازخوانی و تشریح کتابی بود که در دوره فقه مشروطه نقشی بسیار کلیدی ایفا کرد و فیرحی با کتاب خود، کوشش کرد بار دیگر توجه جامعه دانشگاهی کشور را به این کتاب جلب نماید.

فیرحی در حال فراهم کردن مقدمات چینش پازل فکری خود بود که کرونا او را به کام مرگ کشاند. آنطور که خیلی از اساتید علوم سیاسی و علوم انسانی کشور تصریح کرده اند، دانشگاه ایران از نعمت وجود او محروم شد، آن هم در زمانی که به نظر می رسید او به اوج پختگی در اندیشه اش نزدیک شده بود و درخت تفکراتی که برای آن بیش از سه دهه وقت گذاشته بود، قبل از بار دادن، از حرکت ایستاد.

جدای از اندیشه و تفکرات او که اساسا در سپهر سیاسی و آکادمیک ایران برای دورانی طولانی باقی خواهد ماند، شخصیت و منش فیرحی نیز مانند فعالیتهای علمی اش ستودنی و مثال زدنی بود. فیرحی در دوران دانشجویی از محضر اساتید به نام ایران یعنی سیدجواد طباطبایی و حسین بشیریه بهره برد؛ اساتیدی که در سالهای بعد بنا به دلیلهای مختلف، دیگر در دانشگاه تهران نبودند اما او هیچ گاه حرمت شاگردی آنان را فراموش نکرد. اوج درک او از رابطه استاد و شاگردی چند ماه قبل خودرا نشان داد. سیدجواد طباطبایی در یکی از کتاب های اخیر خود به نام «ملاحظات درباره دانشگاه»، به نقد جدی فضای آکادمیک و دانشگاهی ایران پرداخت و خیلی از مسیرهای طی شده در سالهای اخیر در حوزه علوم انسانی را به طعن و کنایه گرفت. یکی از مهم ترین فصول این کتاب به اندیشه فیرحی اختصاص داشت و جواد طباطبایی در آن، با بررسی صحبت ها و فرضیه های فیرحی خیلی از انها را با قاطعیت رد کرد. طباطبایی که به زبان تند در نقد معروف است، در حالی به سراغ فیرحی رفت که بسیاری در ایران از او به خوش نامی یاد می کردند و همین مورد سبب شد این گمانه زنی به وجود آید که پاسخ شاگرد به استاد نیز بسیار جدی خواهد بود. فیرحی اما به موضع گیری های استادش واکنش جدی نشان نداد و از این اظهار داشت که «استاد، شاگرد را چوب زده است». این شاید نشانه ای برای درک خاصیت های شخصی فیرحی بود.

او بعنوان یکی از معدود اساتید معمم در دانشگاه تهران در سالهای گذشته بارها مورد طعنه و بدگویی کسانی قرار گرفت که می گفتند علوم حوزوی را نمی توان با دانشگاه تجمیع کرد و بدین جهت راه فیرحی از ابتدا در بن بست قرار دارد. او در مقابل هیچیک از این انتقادات و کنایه ها پاسخی نمی داد و همین مورد کلاس های درس او را به یکی از پرطرفدارترین کلاس های دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران تبدیل می کرد. در کلاس های استاد، دانشجویانی با تفکرات مختلف و وابسته به گروه های فکری از طیف های گوناگون حاضر بودند و هر جا کار به بحث و منازعه جدی می کشید، استاد با سعه صدری مثال زدنی تمام صحبت ها و حتی غرهای دانشجویان را می شنید و تلاش می کرد به آنها پاسخ دهد.

پاسخ فیرحی نیز با خیلی از اساتید هم رده اش متفاوت بود. فیرحی استادی ملبس به لباس روحانیت بود اما هیچ اصراری به لزوم هدایت دانشجویان به سمت تفکراتش نداشت. در واقع او معتقد بود از دل بحث و جدل است که راه برای تفکرات جدید باز می شود و حتی در مقابل نقدهایی که در راه کتاب هایش وجود داشت نیز از این می اظهار داشت که اگر فکری درست باشد خواهد ماند و اگر نه، فراموش می شود و ورود به دعواهای غیر علمی کمکی به ماندگاری تفکراتش نمی کند.

فیرحی در طول تمام سالهای گذشته خودرا از دو جریان خطرناک برای فضای دانشگاهی کشور دور نگه داشت. او با وجود تخصصی که در حوزه فقه داشت، هیچ گاه وارد عرصه های اجرائی و سیاسی نشد و حتی در مقابل پیشنهادات دانشجویانش برای نامزدشدن در انتخابات مجلس خبرگان نیز این طور پاسخ می داد که رسالتش در دانشگاه تعریف می شود و هیچ گاه تن به کارهای سیاسی نمی دهد.

فیرحی در عرصه علمی نیز همین موقعیت را داشت. با وجود آنکه از علوم نوین سیاسی بهره داشت و بر آنها مسلط بود، هیچ وقت خودرا درگیر تفکرات حزبی یا مبانی گروهی نکرد. او از سویی به دانش نظریه پردازان قرون گذشته غرب مانند لاک، هابز و روسو مسلط بود و هم در کتاب های خود از روش شناسی متفکران مدرنی مانند فوکو استفاده می کرد و از طرفی در عمل، خودرا ذیل هیچیک از این تفکرات تعریف نمی کرد و از هر کتاب و تحقیقی تنها برای پیشبرد اهداف فکری خود بهره می برد. این وارستگی و استقلال علمی، فیرحی را به یکی محبوب ترین اساتید دانشگاه تهران بدل کرد. دفتر مشترک او با احمد نقیب زاده - استاد سابق و دوست سالهای پایانی عمرش - محل مراجعه خیلی از دانشجویان بود و او هرگاه در دفتر کارش حضور داشت، سوالات تمام دانشجویان، صرف نظر از تفکراتشان را می پذیرفت و با حوصله ای مثال زدنی تلاش می کرد سوالات و مشکلاتشان را برطرف کند.

دور از واقعیت نیست اگر بگوییم فیرحی، «جان دانشکده حقوق و علوم سیاسی» بود. اساتید و دانشجویانی که با نظرات او به شکل قاطع مخالف بودند، همیشه از منش و رفتارش به نیکی یاد می کردند و بعد از مرگ ناگهانی اش موج پیام های تسلیت و دل نوشته هایی که از طرف نمایندگان تفکرات مختلف انتشار یافته به خوبی جایگاه و مقام او را نشان داده است.

اندیشه، مردنی نیست و فیرحی نیز با آثاری که از خود بجای گذاشته و دانشجویانی که تربیت کرده، همیشه بر تارک علوم انسانی ایران خواهد درخشید. اگر روزگاری بلای جهانی کرونا کنار رود و سایه شوم این ویروس از سر میلیاردها انسان کم شود، دیگر شرایط مانند قبل نخواهد بود برای اینکه ایران در کنار دادن هزاران قربانی در این بیماری، یکی از بزرگ ترین اساتید معاصر خودرا از دست داده و فردی که نه در تبلیغات و شعار که در عرصه عمل، وحدت میان حوزه و دانشگاه را معنا کرده بود، دیگر در بین ما نفس نمی کشد.

در سالهای گذشته، به نام دکتر فیرحی یک کانال تلگرامی فعالیت می کرد که قسمتی از تدریس های جدید و صحبت های وی را منتشر می کرد. این کانال مدتی پیش از زیر چاپ بودن کتاب جدید فیرحی با نام «مفهوم قانون در ایران معاصر» آگاهی داده بود؛ کتابی که احیانا در آینده نزدیک به بازار خواهد آمد تا نشان دهد استاد، دانشجویان و شاگردانش را حتی بعد از مرگ نیز تنها نگذاشته و هنوز برای آنها محلی جدید برای اندیشه و کند و کاو تدارک دیده است. کانال تلگرام فیرحی از طرف فرزندش اداره می شد و وی در رثای پدر نوشته: دیگر پدر، تنها با مهربان ترین مهربان هاست...





منبع:

1399/08/23
18:30:30
5.0 / 5
1553
تگهای خبر: ایران , تخصص , جامعه , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۵
سیاسی بین الملل